خلوت

پنج شنبه 86/11/11 :: ساعت 11:8 صبح

عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد

 

بی تو نه امور جهان لنگ میشه ... نه بین زمین و آسمون جنگ میشه ... نه کوه آب میشه ... نه آب سنگ میشه ... فقــــط ... دل من برات تنگ میشه ... !

شبی پرسیدمش با بی قراری *** به غیر از من کسی را دوست داری؟ *** ز چشمش اشک شد از شرم جاری *** میان گریه هایش گفت آری ... !

 

مرد بزرگ وقار دارد اما متکبّر نیست و مرد کوچک تکبر دارد ولی وقار ندارد ... !

 

خورشید آواره وار طلوع کرد دیوانه وار انتظار کشید ومعصومانه غروب کرد و شاید ماه نمی داند چرا آسمان شب مال اوست

 

هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپن

 

شب را دوست دارم بخاطر سکوتش ... سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش ... آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهایی ... تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق.... و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش

 

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد .بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم

 

یه روز دل تصمیم می گیره سنگ شه تا دیگه عاشق نشه میره و سنگ می شه و میره قاطی سنگ ها اما اونجاهم عاشق یه سنگی می‌شه

 

بچه که بودم فقط بلد بودم تا ?? بشمارم ?.?.?.?.?.?.?.?.?.?? نهایت هر چیز همین ?? تا بود و چقدر این ?? تا قشنگ بود. ولی حالا نیمیدونم آخر دنیا کجاست؟ نهایت دوست داشتن چقدره؟ انگار خیلی هم حریص تر شدم اما می خوام بگم که دوست دارم میدونی چقدر؟ به همون اندازه ی ?? تای بچگی دوست دارم

 

این روزها که می گذرد هرروز احساس می کنم از عمق جاده های مه آلود دوردست یک آشنا یک آشنای دوست صدایم می زند.این صدا در درونم تکرار می شود بارها وبارها و مرا بران می دارد تا در مه قدم گذارم .من می روم آهسته وآرام .عطر گلها مرا مست می سازد این جاده تا کجا ادامه دارد از دور صدای امواج بگوش می رسد بوی خاک باران خورده به مشام می رسد به ساحل میرسم غرق در زیبایی دریایم.بناگاه حضور کسی را احساس می کنم بر می گردم ترا می بینم

 

من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستیم مرگ ویرانگرچه بی رحم و شتابان می رسد پس چرا آزاد نباشم؟ پس چرا عاشق نباشم من که میدانم به دنیا اعتباری نیست که نیست بین مرگ و آدمی قول وقراری نیست که نیست من که میدانم عجل ناخوانده و بیداد گر سر زده می آیدو راه فراری نیست که نیست پس چرا عاشق نباشم پس چرا آزاد نباشم ..!؟

 

مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند

 

آغاز دوست داشتن زیباست گر چه پایان راه نا پیداست من به پایان نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست

همیشه فکر می کردم اگه یه روز نباشی می میرم ....... اما من نمردم من داغون شدم ........ خیلی دلم می خواد بگم فراموشت کردم ...... ولی واقعیت اینه که نمی تونم فراموشت کنم . خیلی دلم می خواد خوابتو ببینم ولی از وقتی که رفتی چشمام خیسه و خواب به چشمام نمیاد . یادته اشکامو پاک می کردی ؟؟؟؟ می خوام بخوابم خوابتو ببینم .........اشکامو پاک می کنی ؟؟؟؟


¤ نویسنده:سپهراجرایی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
مدیریت وبلاگ
شناسنامه
پست الکترونیک


کل بازدیدها:12028


بازدیدامروز:5


بازدیددیروز:1

 RSS 
 
لینک دوستان من
سپهر

درباره من
خلوت

لوگوی وبلاگ
خلوت

اشتراک در خبرنامه
 

بایگانی شده ها
زمستان 1386

اوقات شرعی

طراحی قالب: رفوزه