![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
خلوت
چگونه بگویم دوستت دارم ... تو را که از خرابه های بی کسی به قصر سپید عشق هدایتم کردی ... عاشقی بی قرار و یاری با وفا برای خویش ساختی .... آهو بره ای شدی که دوستی گرگ را پذیرفتی و برای اشکهای او شانه هایت را ارزانی داشتی و با صداقت عاشقانه ات دلش را به دست آوردی. تو را که سالها در خیالم سایه ات را می دیدم و طپش قلبت ر ااحساس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگار دعا می کردم. که خدایا پس کی او را خواهم یافت؟ تو را که همزمان با تولدت در قلبم همه چیز را فراموش کردم . برایم همه اسمها بیگانه شدند و همه خاطرات مردند. دستم را به تو میدهم. قلبم را به تو میدهم فکرم را نیز به تو میدهم. بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم که نپرس. دیگر برای من غریبه اند و تمامی لحظات تو را می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند ¤ نویسنده:سپهراجرایی
|
![]() مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:12041 بازدیدامروز:18 بازدیددیروز:1 |
لینک دوستان من |
![]() |
درباره من |
![]() |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
بایگانی شده ها |
زمستان 1386 |
|